جدول جو
جدول جو

معنی توران زمین - جستجوی لغت در جدول جو

توران زمین
(زَ)
توران زمی. مملکت توران. سرزمین توران:
برفتش سیاوخش و آن را بدید
مر آن را ز توران زمین برگزید.
فردوسی.
به منشور و فرطوس و خاقان چین
بدان نامداران توران زمین.
فردوسی.
به توران زمین زادی از مادرت
هم آنجا بد آرام و آبشخورت.
فردوسی.
سپه زآن کشیدم به اقصای چین
که آرم به کف ملک توران زمین.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ)
مملکت توران. توران زمین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نبودی دل من بدین خرمی
که روی تو دیدم به توران زمی.
فردوسی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
سرزمین ایران. کشور ایران:
تو بشناس کز مرز ایران زمین
یکی فرد بد نام او آبتین.
فردوسی.
شگفتی بر او آفرین خواندند
ورا شاه ایران زمین خواندند.
فردوسی.
بزرگان و شیران ایران زمین
همه شاه را خواندند آفرین.
فردوسی.
به ایران زمین از چنین پشتیی
نماند آتش هیچ زردشتیی.
فردوسی.
درآمد یکی سیل از ایران زمین
که نه چین گذارد نه خاقان چین.
فردوسی.
میر ابواحمد محمد خسرو ایران زمین
آنکه شاد است او و دور است از همه رنج و کفا.
قصار امی
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ)
سرزمین مکران. ناحیۀ مکران:
کشیدیم لشکر به ماچین و چین
وز آن روی رانم به مکران زمین.
فردوسی.
از ایران بشد تا به توران زمین
گذر کرد از آن پس به مکران زمین.
فردوسی.
شب تیره باید شدن سوی چین
و گر سوی ماچین و مکران زمین.
فردوسی.
فرستاد کس نزد خاقان چین
به فغفور و سالار مکران زمین.
فردوسی.
پس آگاهی آمد به روم و به چین
به ترک و به هند و به مکران زمین.
فردوسی.
و رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زمین یونان. سرزمین یونان. کشور یونان. (از یادداشت مؤلف) :
جزیره یکی بد به یونان زمین
کروتیس بد نام شهر گزین.
عنصری.
شامس، جزیره ای بود به یونان زمین. (لغت فرس اسدی).
دواسبه فرستاد قاصد ز پیش
به یونان زمین پیش دستور خویش.
نظامی.
ارسطو که دستور درگاه بود
به یونان زمین نایب شاه بود.
نظامی.
به یونان زمین آمد از راه دور
وطن گاه پیشینه را داد نور.
نظامی.
به یونان زمین بودمأوای او
به مقدونیه خاص تر جای او.
نظامی.
چو موکب درآمد به یونان زمین
گرانبار شد گوهر نازنین.
نظامی.
پزشکان بماندند حیران در این
مگر فیلسوفی ز یونان زمین.
سعدی.
و رجوع به یونان شود
لغت نامه دهخدا